من همان نسیم خام که ببازم انچه دارم
تو نسیم صبحگاهی به نوازی آشنا را
من همان عاشق مستم، که نثار دوست هستم
تو خیال خوب مایی که بگیری در پناهم
من همان بی کس تنها در میان خیل اعدا
وتو می خری دلم را، چه کنم که پر گناهم
من همام عبد گنه کار که کند توبه بسیار
تو امیر روح و جانی که ببخشد من بیمار