به تمنای تو در عشق خرامان گشتم
به طــــــواف رخ تو عارف دورن گشتم
مـن نه خود امدم اینجا که مرا آوردند
درپی دیدن تو بی سروسامان گشتم
سر آن بود که پوشیده کنم رخـت عزا
ناگهان هول برم داشت که عریان گشتم
این همه شور که دیدی زکلام خام است
وصف رویت به زبان، حافظ قرآن گشتم
چشم نا مــحـــرم مـــن دید هرآنچه باید
سر و اسرار به چشم همه عیان گشتم
پیش نامرد زمان ازتو چه گویم ای دوست
چه کنم سینه سرآمد که غزل خوان گشتم