شعر از خودم هست...
حکایت ما و دنیا...
حرفهای من سراسر پاک و پولدار بود
نازهای او خیالی، غمزه اش بسیار بود
باور من صاف بود، عالمم دلدار بود
قولهای او سراب، تر من از دار بود
سایه اش بر کل عمرم، قلب من بیمار بود
توبه هایش بی نمک بود،حرف وذکرش خار بود
زندگی ام رو به پستی، جامه ام تکرار بود
نکته های پرفریبش عین زهر مار بود
سالها با او بگشتم، لیک بد کردار بود
عاقبت خسته زاو گشتم، چنین پندار بود
ای خدا من توبه کردم، غیر بی مقدار بود
او پذیرفتم به خانش، لیک حالم زار بود