نهِ ده

نوشته های محسن فینی زاده

نهِ ده

نوشته های محسن فینی زاده

نهِ ده
بایگانی

آقا فرمودند "لحظه ها"

دلم گرفت، دست خودم نبود، بی اختیار نوشتم ، کدام لحظه ها؟

یه جوری یاد غربت افتادم، نمی دانم این یک جور، چه قدر مربوط است

ولی اگر قصد کردی بخوانی تا آخر بخوان آن وقت قضاوت با خودت که بگویی مربوط است یا نه؟

یاد لحظه کربلا افتادم، به خودم گفتم این مردم که لحظه را قدر دانستند، این مردم که لحظه ها فرزند حسین را قدر دانستند، آیا اگر در کربلا بودند نیز حسین را قدر می دانستند،

یاد مدینه افتادم، 72 روز بیشتر از غدیر نگذشته بود، چند روز از پرکشیدن پیامبر نمی گذشت، هنوز پیکر ایشان به خاک سپرده نشده بود، چه پیامبری، پیامبری که شبه جزیره را نجات داده بود،پیامبری که دینش فرا گیر می شود، پیامبری که مردم عرب را از اوج جاهلیت به اوج فرهنگ رسانده بود، اما لحظه ای بعد از وفات ایشان پیش آمد که مردم به غیر از چند نفر لحظه شناس نبودند. و همه مردود شدند، حتی خواص

به خودم گفتم اگر لحظه بین درب و دیوار بودی چه می کردی، بازهم مثل 9 دی می رفتی یا فکر زن بچه می کردی

گفتم کربلا و مدینه، شاید اشک در چشمان شما جمع شده باشد

اصلا مقصر این فکر و دست من است که اشک را در چشمان شما جمع کرد،

مقصر این دل من است که هر چه به او می گویی می رود یا کربلا یا مدینه

آخر این داغ مدینه کی درمان می شود

البته حق دارد داغ مدینه همیشه بر دل ماست، همه جا کربلا و همه زمان عاشوراست، همه به بلای کربلا آزموده خواهند شد، باید مراقب باشیم در لحظه کربلا حسینی باشیم و نه یزیدی و نه کسانی که کنار میدان رزم برای حسین کریه می کردند و نه حتی توابین، که برد را کسی که که خود را همان روز کربلا به خدا داد

یعنی مراقب باشیم شکم هایمان از حرام پر نشده باشد که حرف حق به قلبهایمان اثر نکند، حرف امام مان بر دلمان اثر نکند

که اگر حرف امام را نفهمی هم در دنیا زیان می کنی و هم در آخرت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی