موضوعات فرهنگی اصولا یک معادل خطی ساده نیست، یعنی نمی شود به راحتی چیزی را با چیز دیگر جمع کرد و نتیجه قابل پیش بینی محقق شود.
این اصل در انقلاب سال 57 به خوبی خودش را در جامعه ایرانی نشان داد، شاه می خواست از یک سو با اشتغال جوانان به خوش گذرانی انرژی آنها را در مسیر غلط ببرد و ازسوی دیگر با اضافه کردن فشار به محدود جوانان باقی مانده ثبات کشور را نگه دارد که در عمل دیدیم جمع این دو نه اینکه سبب ثبات حاکمیت نشد بلکه امام خمینی (ره) با استفاده از همین جوانان انقلاب کرد.
این موضوع در اصول که مربوط به انسان، اجتماعی و ساختار دورنی و بیرونی و حتی ارتباطی انسان هست هم صدق می کند.
در موضوعات فرهنگی وقتی یک عارضه فرهنگی به وجود می آید متاسفانه عده ای که گاهاً دغدغه یا مسئولیتی فرهنگی هم دارند به همین شکل عمل می کنند. یعنی با چیدن چند اصل کنار هم منتظر جواب دل خواه هستند.
در فرهنگ مضاف بر حالات ظاهری و پاسخ ها باید لایه های زیرین هر پدیده را نیز بررسی کرد، یک عارض فرهنگی و قتی با عارض از همان جنس مقایسه می شود، لزوم درمان های یکسان ندارند.
ویا اینکه وقتی یک فعالیت خوب فرهنگی انجام شد با زیاد کردن منابع ان فعالیت لزوم ان فعالیت بهتر نمی شود.